کد مطلب:30562
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:37
ـ زمان و مكان نداشتن خداوند چگونه تصور ميشود ؟
زمان و مكان از خواص جسم و موجودات جسماني است و خداوند جسم نيست؛ يعني محال است جسم باشد، زيرا جسم مركّب از اجزا ميباشد و هر مركّب نيازمند اجزائش است و موجودي كه نيازمند باشد، نميتواند خدا باشد.[7]
فلاسفه دربارة حقيقت مكان و زمان بحثهاي زيادي دارند، و با اين كه مكان و زمان از اموري هستند كه دائماً با آن سر و كار داريم، شناخت حقيقت آن ها، حتي براي فلاسفه از مشكلات است!.
گروهي معتقدند مكان فضا، يا بُعد خاصي است كه اجسام در آن قرار ميگيرد و موجودي است كه قبل از جسم آفريده شده، و هر جسمي نياز به آن دارد. گروه ديگر ميگويند فضاي خالي از همه چيز تنها يك بُعد موهوم و خيالي است، و اصولاً آن جا كه جسمي وجود ندارد، مكاني هم وجود ندارد.
به تعبير ديگر: مكان بُعد از جسم بهوجود مي آيد، نه قبل از آن، و از مقايسة دو جسم با يكديگر و طرز قرار گرفتن آنها، انتزاع ميشود. مكان به هر كدام از اين دو معنا باشد، در مورد خداوند محال است، زيرا طبق تفسير اوّل، مكان موجودي است كه قبل از جسم بايد باشد. آيا ممكن است چيزي قبل از خداوند موجود باشد؟ به علاوه اجسام طبق اين نظريه نياز به مكان دارند. آيا ممكن است وجود بي نياز واجب الوجود خدا محتاج به چيز ديگري باشد؟
بنابراين واضح است مكان طبق تفسير اوّل براي خداوندي كه از همه چيز بي نياز و سر آغاز هستي است، محال ميباشد.
اما بنا بر تفسير دوم لازمة آن وجود شبيه و مانندي براي خدا است كه با او مقايسه گردد و از مقايسة اين دو به يكديگر مكان انتزاع شود، در حالي كه خداوند يكتا است و مانندي ندارد.
مكان بدون محدوديت تصور نمي شود، چرا كه بايد دو جسم جداي از هم در نظر گرفته شوند تا مفهوم مكان از مقايسة آنها با يكديگر روشن شود. از اين رو فلاسفه ميگويند: مجموع جهان مكان ندارد، چرا كه چيزي بيرون آن نيست كه با آن مقايسه شود. تنها اجزاي جهان است كه داراي مكان ميباشد.
از سوي سوم همان گونه كه در ابتدا اشاره شد اگر خداوند داراي مكان باشد، طبعاً داراي اعضا و اجزايي خواهد بود، چرا كه ذرات جسم در مقايسه با يكديگر داراي مكانهاي مختلفي هستند، مثلاً يكي در بالا و ديگري در پايين با يكي طرف راست و ديگري طرف چپ قرار دارد. اگر خدا را مركّب از اجزا بدانيم، نياز او به اجزا مطرح ميشودكه با واجب الوجود بودنش سازگار نيست.
در مورد زمان همين بحث جاري است. آنها كه معتقدند زمان ظرفي است كه قبلاً آفريده شده و اشياي مادي بعد از آفرينش در آن قرار ميگيرند و به آن نيازمندند، و زمان يك حقيقت سيال و مستقل است كه قبل از همه اشياي مادي خلق شده و بعد از فناي آنها نيز ميتواند موجود باشد، عدم وجود زمان براي خدا روشن است، چرا كه لازمة آن نياز به چيزي است و او بي نياز است.
اگر آن را طبق نظريه فلاسفة اخير زاييدة حركت اشياي جهان و يا حركت جوهري اشيا بدانيم، آن نيز براي خداوند غير ممكن است، زيرا خدا وجودي است از هر نظر كامل و نامحدود و وجودي كه اينچنين است، حركت دربارة او تصور نميشود. پس زمان ندارد، بلكه فوق زمان و مكان و محيط بر اين دو است.[8] براي تقريب ذهن مثالي ميزنيم:
قوانين علمي فوق زمان و مكان هستند، مانند جدول ضرب فيثاغورث 5×5= 25. در هر عصري و مكاني اين قضيه صادق است. زمان و مكان در فهم اين حقيقت دخيل نيست. حتي اگر زمان و مكاني در كار نباشد، اين قضيه صادق است.
تمام مفاهيم كلي از اين قبيل ميباشند و يك ثبوتي دارند. پس ميشود حقيقتي فوق زمان و مكان باشد.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.